آینده بهتر نیست ،فکری کن برایش
می آید از اکنون صدای گریه هایش
شوقی که با آن می دویدی کوچه ها را
شاید به آهی بشکند زانوی پایش
شاید موافق با تو در واقع نباشد
شخصی که پنهان می کنی در سر هوایش
شلیک گردیده است تیرکینه خواهی
وقتی که می افتی بپا خیزد صدایش
هر روز می رقصی ولی با سایه ی مرگ
آدم نمی فهمد که اینجا نیست جایش
وقتی پریدی راه برگشتی نداری
دریای دل ساحل ندارد انتهایش